شعر عاشقانه اصغر عظیمی مهر
شعر عاشقانه اصغر عظیمی مهر
شعر عاشقانه اصغر عظیمی مهر
دفعهی اول كه در چشمم نگاه انداختی… / در دل معصوم من شوقِ گناه انداختي! 🙂
همزمان دل میبری، هم از پدر، هم از پسر!! / يوسف و يعقوب را با هم به چاه انداختی!
فتنه بس كن! من نمیدانم چطوري پرکنم- / اين شكافي را كه در قلب سپاه انداختی!
پلك برهم میزنی؛ چشمك حسابش میکنند! / چشمهای هرزه را در اشتباه انداختی!
-گرچه جان دربرد- اما آدم سابق نبود- / هركسی یکبار در چشمش نگاه انداختی!
باز ديگ غيرتم جوشيده! فوراً جمع كن – / اين بساطي را كه با نازت به راه انداختی!
شاعر: “اصغر عظیمی مهر“
پی نوشت اول:
از پنجره به وضع جهان فکر می کنم / به فکرهای رهگذران فکر می کنم
احساس می کنم کمی وقت مانده است / دارم به ضایعات زمان فکر می کنم
به شهر من که بوی تعفن گرفته است / به اعتصاب رفتگران فکر می کنم
این جا نمی شود، برو، این جا نمی شود / به سرنوشت آن چمدان فکر می کنم
عاشق شدن برای رعیّت مصبیت است / این روزها به دختر خان فکر می کنم
این جاده ای نبوده که من دوست داشتم / من به خروجی اتوبان فکر می کنم
این بار جاده سفرم فرق می کند / به ارتفاع ساختمان فکر می کنم
شاعر: سعید حیدری
شعر عاشقانه اصغر عظیمی مهر
برای مطالعه اشعار دیگر از این شاعر روی شعر اصغر عظیمی مهر کلیک کنید.
برای مطالعه شعرهای بیشتر روی شعر عاشقانه کلیک کنید.
برای مطالعه روش های شعر خواندنِ صحیح روی اصول شعرخوانی کلیک کنید.
کانال تلگرام اصغر عظیمی مهر در تلگرام: @azimimehr