شعر درباره زمستان
گلچین بهترین اشعار درباره زمستان
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلا قبایان را
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولتسرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که لرزاند تن عریان بیبرگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را…
شهریار
❆❆❆❆❆❆❆
دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایه دیماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
برف روشن میانه شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
حالازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه
من ازاین برف قصهای دارم
قصهای غمفزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه
پسران در غریو وهایاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشه زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه
روز من شد سیه ز برف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه…
ملک الشعرای بهار
به دل ناگفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم
❆❆
به گوشم خش خش پاییز زرد است
دلم میعادگاه زخم و درد است
نمیآید صدایی از در و دشت
«هوا بس ناجوانمردانه سرد است»
❆❆
سرود برفی گنجشککی خرد
مرا با خود به دنیای دگر برد
دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه
میان برفهای ناگهان مرد
❆❆
تمام کوچهها از برف و یخ پُر
نگاهم روی یخها میخورد سُر
ز حجم برف روی شاخههایش
درختی در خیابان میزند غُر
❆❆
سکوت و جمعه و برف است و سرما
تنیده روی ذهنم تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها
❆❆
هوا بر دوش دارد کوله برف
زمین زیباست از منگوله برف
نیاشوبد خدا را پای گرگی
به روی دشتها قیلوله برف
کاظم نظری بقا
❆❆❆❆❆❆❆
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچارهترین گدای این شهری که…
در پیرهنم عجب زمستانی بود
میثم صفری
❆❆❆❆❆❆❆
تو هم دیوانه گنجشکها باش
پری بر شانه گنجشکها باش
زمستان فصل ویرانیست، ای برف
به فکر لانه گنجشکها باش
سید حبیب نظاری
❆❆❆❆❆❆❆
پس از او نیز نامش را نگهدار
شکوه صبح و شامش را نگهدار
زمستان پیرمردی سالخورده است
بهارا! احترامش را نگهدار
میلاد عرفان پور