شعر عاشقانه

اشعار عاشقانه از شاملو

اشعار شاملو   شبانه من سرگذشتِ یأسم و امید با سرگذشتِ خویش: می‌مُردم از عطش، آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم می‌خواستم به نیمه‌شب آتش، خورشیدِ شعله‌زن به‌درآمد چنان…

شعر حسنی نگو بلا بگو

شعر کودکانه حسنی شعر کودکانه “حسنی نگو بلا بگو” توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز،…

شعر لیلی و مجنون

مجنون چو شنید پند خویشان از تلخی پند شد پریشان زد دست و درید پیرهن را کاین مرده چه می‌کند کفن را آن کز دو جهان برون زند تخت در…

شعر عاشقانه حامد ابراهیم پور

شعر عاشقانه حامد ابراهیم پور شعر عاشقانه حامد ابراهیم پور   گرچه طلسم مرده‌گی مونو با زندگی باطل نمی‌کردیم ما رو تو کوچه می‌زدن، اما دستای هم رو ول نمی‌کردیم مثل دو…