اشعار منتخب علیرضا آذر
۴٫۴ امتیاز ۱۴۴ رای

اشعار منتخب علیرضا آذر ، اشعار کوتاه علیرضا آذر

Alireza Azar irnab ir 300x277 اشعار منتخب علیرضا آذر

ایـرناب: شما در این مطلب اشعار منتخب علیرضا آذر که از بین شعرهای او گلچین شده را میخوانید.

علیرضا آذر، شاعر دهه پنجایی و خواننده دکلمه هایی که این روزها طرفداران خاص خودش را پیدا کرده … (برای مطالعه ادامه بیوگرافی علیرضا آذر کلیک کنید.)

اشعار علیرضا آذر

***

♫♪ دَر مـاندِگی یعنی تو اینجایی … من هم همین جایم ولی دورَم ♫♪

♫♪ تُو اختِیار زندگی داری … من زندگی را سـَـخــت مجبورَم ♫♪

***

اشعار علیرضا آذر

***

پیش چشمان همه از خویش یـَـلی ساخته ام … پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

***

اشعار زیبا
***

چـایِ داغی که دلم بود به دستت دادَم

آنقدر سرد شدم، از دهنت اُفتادم

***

اشعار گلچین

***

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد

یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

“و از آن روز که در بندِ توام آزادم”

***

آثار علیرضا آذر

***

مردم از دین خروج می کردند…تا تو سمت گناه می رفتی

شهر بی آبرو به هم می ریخت…در خیابان که راه می رفتی

***

آثار علیرضا آذر

***

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

***

شعرهای علیرضا آذر

***

خودکــشــی مرگ قشنگی که به آن دِل بستم

دستِ کم هر دو سه شب ســیــــر به فکرَش هستم

***

شعرهای قشنگ علیرضا آذر

***

خوب است و عمری خوب می ماند

مردی که روی از عشق می گیرد

دنیا اگر بد بود و بد تا کرد

یک مردِ عاشق ، خوب میمیرد !

***

دکلمه های علیرضا آذر

***

سگ مستِ دندان تیز ِچشمانش

از لانه بیرون زد ، شکارم کرد

گرگی نخواهد کرد با آهو

کاری که زن با روزگارم کرد!!!

***

ترانه ها
***

درماندگی یعنی که فهمیدم

وقتی کنارم روسری داری

یک تار مو از گیسوانت را

در رخت خواب دیگری داری!

***

سنی ندارد عاشقی کردن

فرقی ندارد کودکی ، پیری

هروقت زانو را بغل کردی

یعنی تو هم با عشق درگیری

***

او رفت و با خود برد شهرم را

تهران پس از او توده‌ای خالی ست

آن شهر رویاهای دور از دست

حالا فقط یک مشت بقالی ست !

***

من شاهدِ نابودی دنیای منم

باید بروم دست به کاری بزنم

***

ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن

ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن

یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما

ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما

شمشیر بر آن دست که بر گردنش است

لعنت به تنی که در کنار تنش است

***

اشعار کوتاه علیرضا آذر

***

چشمهایت عقیق ِ اصل یمن

گونه ها قاچ سیب لبنانی

تو بخندی شکسته خواهدشد،

قیمت پسته های کرمانی

***

زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی

مثل سیگار لای انگشتم
***

آثار علیرضا آذر

***

دور تا دورم ابرمشکوکی است

جبهه های هوای تنهایی

فصل فصلم هجوم آبان هاست

تف به جغرافیای تنهایی

***

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن

هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش

نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش
***

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم

آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

***

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم

بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

***

همه شهر مهیاست مبادا که تو را

آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را

پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را

مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را

نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را

پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

***

حافظ از جام عشق خون می خورد…من هم از جام شوکران خوردم

او جهاندارِ مست ها می شد…من جهان را به دوش می بردم

***

اشعار منتخب علیرضا آذر

***

من به تعبیر خواب مشکوکم…هر کسی خواب عشق را دیده است

صبح فردای غرق در کابوس…رو به دستان قبله خوابیده است

 

 


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *