شعر مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند – شاعر محمدعلی رضازاده
شعر مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند – شاعر محمدعلی رضازاده
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند / از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
مردم از اینکه من به خودم پشت کرده ام / ازحالِ خویش بی خبرم حرف می زنند
حق با درخت بود سکوت همیشه سبز / با این گمان که کور و کرم حرف می زنند
از شاعری که عقده ای چشمهای توست / از پاره پاره ی جگرم حرف می زنم
من با شما که حرف ندارم ولم کنید / با من کبوتران حرم حرف می زنند
سنگ گناه اینهمه چشم بدون شرح / با نازکای بال و پرم حرف می زنند
مردم از اینکه من به تو دل بسته ام عزیز / می خواهم از تو دل ببرم حرف می زنند
باور کنید چلچله های ِ یتیم شهر / بامن که سخت بی پدرم حرف می زنند
مردم به حال و روز بدم خنده می زنند / مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
..
شعر مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند – شاعر محمدعلی رضازاده
..
.
.
پی نوشت۱: پشتمان طرح نقشه هایی هست / پشت هر نقشه حرف بسیار است
تا دهان مفت و گوش ها مفتند / پشتمان حرف مفت بسیار است
پی نوشت۲:
با هر که توانسته کنار آمده دنیا / با اهل هنر؟!… آری…با اهل نظر؟؟.. نه!!
بد خلقم و بد عهد ، زبان بازم و مغرور / پشت سر من حرف زیاد است!! مگر نه؟؟
فاضل نظری