شعر عاشقانه قرار اول از حامد ابراهیم پور
شعر عاشقانه قرار اول از حامد ابراهیم پور | اشعار عاشقانه
قرار اولمان هرکجا که دار نباشد / به دور سینه یمان سیمِ خاردار نباشد!
توجهی به شب و حلقه ی طناب نکردن / قرار بعدیِ مان مرگ را حساب نکردن!
بدون بال در این آسمان پرنده بمانیم / قرار بعدیِمان لج کنیم، زنده بمانیم
اگر چه بر تنمان رد پای قرمز جنگ است / به مرگ فکر نکن، زندگی هنوز قشنگ است..!
شبانه از دهن گربه ی سیاه پریدن / دو تا پلنگ شدن ،سمت قرص ماه پریدن
دو تا پلنگ، نه! مثل دو تا عقاب، دو ماهی / دو تا ستاره ی افتاده از دهان سیاهی
دوتا پرنده ی بی سرزمین، دو اشک چکیده / دو تا ستاره ی دنباله دار رنگ پریده
قرار بعدی مان کشف رنج های دنیرو / و قهوه خوردن در ساحل ریو دو ژانیرو
قرار بعدی انکار عقده های زمینی / فرار کردن از خوک دانیِ پازولینی
دوباره کشف معمای فیلمهای نوار و / قرار بعدی مان زخمهای ژان رنوار و
مرور کردن عصیان بی مرور براندو / برای بار صدم قصه های عامه پسندو
به کشف درد رسیدن، به کشف یک شب خونی / هویت زن بی آرزوی آنتونیونی
گذشتن از دل این زخم های کهنه ی کاری / پس از شکستن آغوش های آلمادواری!!
قرار بعدیِ مان هرکجا که سایه نباشد / دوباره پای کسی روی چارپایه نباشد 🙁
به سوی این شب بی انتها تفنگ گرفتن / به احترام سر میرزا تفنگ گرفتن!
دوباره زنده شدن ، از دهان قبر پریدن / رئیس علی شدن و روی زین ببر پریدن !!
قرار بعدی مان قهوه با دو تکه ی ژیگو / به جنگ میروم امروز…آدیوس آمیگو
قرار بعد غریو تفنگ های من و تو / نشانه رفتن سمت فالانژ های فرانکو
صدای ریزش زنجیرهای کهنه ی خونین / صدای آزادی روی رزمناو پوتمکین
صدای زخمی ویکتور خارا –جنازه ی زنده– / گلوله خوردن در کوچه …زنده باد آلنده …
من و تمامی این لحظه های رنگ پریده / من و تمامی این خاطرات رنج کشیده 🙁
من و تلاقی هر روز دردها…بروفن ها / من و دویدن بیهوده در جهان کوئن ها …
من و تمامی تنهاییم ، تمامی دردم / من و تمامی این روزها که گریه نکردم 🙁
من و دراز کشیدن کنار نعش کبودم / من و نبودن انسان بهتری که نبودم 🙁
من و بریدن هرروز این زبان اضافی / من و شکستن یک مشت استخوان اضافی 🙁
من و حضور شب و آسمان چرکی تهران / من و جویده شدن در دهان چرکی تهران 🙁
قرار بعدی اعجاز دستهای من و تو 🙁 / شکوفه دادن گیلاس در خزان کیوتو
قرار بعدیمان گفتگو،مراسم چایی / و شام خوردن در هاید پارک ویکتوریایی
قرارمان شب نمناک نانت، رخوت بوردو / نگاه کردن خورشید در غروب پالرمو
شریک موج…شبیه تن دو ماهی لیز و / تو و شنا کردن زیر آفتاب ونیز و
قرارمان دگرانزوم هتل، حوالی پانتون / برای یافتن نادیای آندره برتون
قرار بعدی مان اضطراب بوسه ی من با / شکوه سمفونی زندگی…غروب وین با
پرنده های مسافر به دور دست پریدن / به سرزمین های بهتری که هست پریدن
قرار بعدی یک زندگی کوچک عادی / فرار کردن از لحظه های مارکی دوسادی
قرار مان هرجا غصه ها بزرگ نباشد / میان سفره یمان رد پای گرگ نباشد 🙁
شاعر: حامد ابراهیم پور
پی نوشت اول
خَبــر بــــــه دورترین نُقطه ي جهان برسد / نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد 🙁
شکنجه بیشتر از اینکه پیش چشمِ خودت / کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد 🙁
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر / بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد …
رهــا کنی بـــرود از دلت جــدا بـــاشد / به آن کـــه دوست تَرَش داشته به آن برسد
رهــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند / خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري / که هق! هق!… تو مبادا به گوششان برسد 🙁
خدا کند کــه… نه! نفرین نمی کنم… نکند / به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود / خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد :(:(
” زنده یاد نجمه زارع ”
پی نوشت دوم
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت / پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد / و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه! / صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه!
همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفت / و كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفت
برای خواندن شعر به صورت کامل روی شعر پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت از محمدکاظم بهمنی کلیک کنید.