متن داستان کنکور از علی سلطانی شاعر
۳٫۳ امتیاز ۶ رای
متن داستان کنکور علی سلطانی شاعر irnab ir متن داستان کنکور از علی سلطانی شاعر

علی سلطانی شاعر

متن داستان کنکور از علی سلطانی شاعر + عکس علی  سلطانی

داستانی از علی سلطانی، جوانِ نویسنده و فیلمنامه نویس در پایین آمده امیدواریم مورد قبول واقع شود.

***

من درسم را خوب خوانده بودم!!!
آماده برای کنکوری موفق!
همه چیز داشت خوب پیش میرفت!
از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم …
که ای کاش این کار را نمیکردم!
سوال اول آرایه ادبی بود
شعری از هوشنگ ابتهاج….
“بسترم …صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری….”
و نتیجه این شعر ….کنکوری با رتبه افتضاح بود…!
راستش من
سر جلسه کنکور
تمام داستان های خفته در این شعر را به چشم دیدم!
دیدم که اینگونه پریشان شدم!
همه سرگرم تست زدن
و پسرکی سرگردان در خیابان ….!
نمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن …حتما ۱۰۰ میزنی!
هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال….
با یک شعر نیم خطی
گذشته را گره بزند به آینده!
.
.
فدای سرت ….
دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیست!

***

کانال تلگرام علی  سلطانی

اینستاگرام علی  سلطانی

بیوگرافی علی سلطانی شاعر

عکس های علی سلطانی شاعر


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *