اشعار عاشقانه شاملو
۵ امتیاز ۱ رای

اشعار عاشقانه شاملو

50 bisms.ir 2016 08 30 1 300x212 اشعار عاشقانه شاملو

اشعار عاشقانه شاملو

اشعار عاشقانه شاملو

اشعار عاشقانه شاملو , اشعار عاشقانه شاملو برای آیدا , گزیده اشعار عاشقانه شاملو , اشعار کوتاه عاشقانه شاملو

 روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد…
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت …
روزی که کمترین سرود
بوسه است !
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست !
روزی که دیگر درهای خانه  شان را نمی بندند .
قفل ،
افسانه یی ست !
و قلب ،
برای زندگی بس است !
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ،
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست ،
تا من به خاطر ِ آخرین شعر رنج ِ جست و جویِ قافیه نبرم .

62 bisms.ir 2016 08 30 1 300x112 اشعار عاشقانه شاملو
اشعار عاشقانه شاملو

روزی که هر لب ترانه یی ست ،
تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی ،
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر ،
نباشم…!

 

♡♡

♡♡

بی گاهان
به غربت
به زمانی که خود در نرسیده بود –
چنین  زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپیدن آغاز کرد

* * *
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار
نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای  امید فرسای ماسه و خار،
بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم
نخستین سفرم
باز آمدن بود
مجموعه ای از اشعار عاشقانه شاملو

سکوت آب
می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛
سکوت گندم
می تواند گرسنه  گی باشد و غریو پیروزمند قحط؛
هم چنان که سکوت آفتاب
ظلمات است
اما “سکوت آدمی”
فقدان جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!

 

♡♡

♡♡

♡♡

بتهایم را می شکنم
تا فرش کنم
بر راهی که تواز آن می گذری
برای شنیدن ساز و سرود من..!

 

♡♡

♡♡

♡♡

هزار معبد به یکی شهر…
بشنو:
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آن‌جا برم نماز
که تو باشی.
چندان  دخیل مبند که بخشکانی‌ام از شرم ِ ناتوانی‌ خویش:
درخت ِ معجزه نیستم
تنها یکی درخت‌ام

نوجی در آبکندی،
و جز این‌ام هنری نیست
که آشیان ِ تو باشم،
تختت و تابوتت

من تمامی ِ مردگان بودم:
مرده ی پرندگانی که می خوانند
و خاموش اند،
مرده ی  زیبا ترین جانوران
بر خاک و در آب

مرده ی آدمیان همه
از بد و خوب…
من آنجا بودم
در گذشته
بی سرود.
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی.
به مهر
مرا
بی گاه

در خواب دیدی
و با تو
بیدار شدم..!

 

♡♡

♡♡

♡♡

59 bisms.ir 2016 08 30 1 300x290 اشعار عاشقانه شاملو

تنها

هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من…!

 

♡♡

♡♡

♡♡

و من
همه‌ی جهان را
در  پیراهنِ گرم تو
خلاصه می‌کنم ..!

 

 

قصه نیستمکه بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم
مرا فریاد کن …!!

اشعار عاشقانه شاملو


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *