دریاچه زریوار
۵ امتیاز ۱ رای

دریاچه زریوار irnab ir دریاچه زریوار

زریوار نگین دریاچه های ایران در غرب با طبیعتی خیال انگیز

دریاچه زریوار مریوان از جمله نقاط گردشگری استان کردستان است که چون نگینی در غرب کشور می درخشد. شهرستان مریوان در فاصله ۱۲۵ کیلومتری شمال غربی سنندج واقع شده است. مریوان با برخورداری از مناطق جنگلی، مرز رسمی باشماق، دریاچه زریوار، روحیه شاد و مهمان پذیر مردم و به علت همجواری با منطقه طبیعت گردی اورامان به یکی از نقاط مورد هدف گردشگران داخلی و خارجی تبدیل شده است.دریاچه زریوار

اگر تا به حال دریاچه زریبار که خارج از استان کردستان با نام زریوار مشهور است را ندیده اید، کافی است یک بار به مریوان و ساحل این دریاچه زیبا بروید تا عاشق آن شوید.

فاصله دریاچه زریبار تا مرکز استان کردستان ۱۳۵ کیلومتر و از شهر مریوان کمتر از ۳ کیلومتر راه است، این دریاچه در ارتفاع یک هزار و ۲۸۵ متری از سطح دریا قرار گرفته و طولش حداکثر ۵ کیلومتر و عرض آن حداکثر ۱٫۵ کیلومتر است.

حجم آب زریوار ۳۰ میلیون مترمکعب و عمق متوسط آن ۳ متر است که در برخی نقاط تا هشت متر هم می رسد. آب دریاچه شیرین بوده و از جوشش چشمه هایی تأمین می شود و هیچ رودخانه ای به زریوار نمی ریزد.
آب دریاچه زریوار اغلب سبز مایل به قهوه ای کم رنگ است، زریوار در همه فصول زیباست، حتی در روزهای سرد زمستان، سطح دریاچه کاملا یخ می بندد به حدی که می توان روی آن راه رفت و موتورسواری کرد به طوری که چشم انداز وصف ناپذیری به خود می گیرد.

همین علت موجب شده است تا دریاچه زریوار در ماه های سرد سال نیز بازدیدکنندگان زیادی داشته باشد، اطراف دریاچه را نیزارهای بلند پوشانده که در برخی جاها صاف و در جاهایی نیز تپه ای است.

قصه های زیادی در مورد پیدایش این دریاچه در بین مردم استان به ویژه حاشیه نشیان زریوار وجود دارد که معروف ترین آنان دفن شدن شهری در زیر این دریاچه است.

کاک حبیب از اهالی یکی از روستاهای اطراف زریوار اصل این قصه را این گونه تعریف می کند که آنچه را می گویم حکایت نیست بلکه حقیقتی است که خداوند برای پاسخ به ندای مظلومی در این نقطه خاکی حکمی را جاری کرد تا برای انسان ها عبرت شود.

وی می گوید:روزی درویشی سوار بر الاغ به همراه همسرش از نزدیکی شهر عبور می کنند و توسط ماموران حاکم وقت دستگیر می شوند و آنها را به شهر می آورند. اهالی شهر و ماموران آنها را شکنجه و اذیت می کنند و زیر ضربات شلاق مجبور به انجام کارهای مشقت بار می نمایند تا جایی که زن حامله اش فرزندی را که در شکم دارد، سقط می کند. درویش که دیگر تاب تحمل این همه شکنجه را ندارد نزد “فیله قوس” حاکم شهر رفته و دادسخن می دهد؛ اما حاکم او را مورد استهزاء قرار می دهد و درویش آزرده خاطر می شود.


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *