دهم محرم
چـقـدر مفـید بـود ؟

دهم محرم irnab ir دهم محرم
شب عاشورا است و در اين شب جناب سيد الشهداء اصحاب خود را جمع كرد و خطبه اى خواند و كلماتى با آنها فرمود كه حاصلش آنكه من بيعت خود را از شما برداشتم و شما را باختيار خودتان گذاشتم تا بهر جانب كه خواهيد كوچ دهيد و اكنون پرده شب ، شما را فرو گرفته . شب رامطيه رهوار خود قرار دهيد و بهر سو كه خواهيد برويد. اهل بيتش عرض كردند: براى چه اين كار بكنيم آيا براى اينكه بعد از تو زندگى كنيم . خداوند هرگز نگذارد كه ما اين كار نا شايسته را ديدار كنيم و اصحاب نيز هر يك باين نحو كلماتى گفتند و شهادت در خدمت آن حضرت را بر زندگى دنيا اختيار نمودند.
از جناب على بن الحسين علیه السلام روايت است كه فرمود: در آن شبى كه پدرم در صباح آن شهيد شد من بحالت مرض ‍ نشسته بودم و عمه ام زينب پرستارى من مى كرد و كه ناگاه ديدم ، پدرم كناره گرفت و بخيمه خود رفت و با آن جناب بود جون آزاد كرده ابوذر و شمشير آنجناب را اصلاح مى نمود. پدرم مى گفت : يادهر اف لك من خليل الخ . و اين ابيات را دو دفعه يا سه مرتبه انشاد فرمود و من حفظ كردم . پس چون دانستم كه از خواندن آنها چه اراده كرده ، گريه گلويم را گرفت ، بر آن صبر نمودم و اظهار جزع ننمودم و لكن عمه ام زينب چون اين كلمات را بشنيد خويشتن دارى نتوانست كرد، چه زنها را حالت رقت و جزع بيشتر است .
پس برخاست و بيخودانه با سر و پاى برهنه بجانب آنحضرت شتافت و گفت : اي كاش مرگ ، مرا نابود ساختى و اين زندگى از من برداشتى . اين وقت زمانى را ماند كه مادرم و پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته ، چه اى برادر! تو جانشين گذشتگان و فريادرس بازماندگانى .
حضرت بجانب او نظر كرد و فرمود: ايخواهر نگران مباش كه شيطان حلم ترا نربايد و اشگ در چشمهاى مباركش ‍ بگشت و باين مثل تمثل جست :
لو ترك القطا لنام : يعنى اگر صياد، مرغ قطا را بحال خود گذاشتى ، آن حيوان در آشيانه خود، شاد بخفتى .
زينب گفت : يا ويلتاه ، آيا به ستم جان شريفت گرفته خواهد شد. پس اين مطلب بيشتر دل مرا مجروح خواهد كرد و غصه آن بر من سخت تر اثر خواهد نمود. پس لطمه بر صورت خود زد و بر رو افتاد و غش كرد.
پس جناب امام حسين ع آب بر صورت او بپاشيد تا بهوش آمد و او را بكلماتى چند تسليت داد. پس از آن فرمود: اى خواهر من ! ترا قسم مى دهم و بايد كه بقسم من عمل كنى . گاهى كه من كشته شوم ، گريبان در مرگ من چاك مزنى و چهره خويش را بناخن نخراشى و از براى شهادت من بويل و ثبور فرياد نكنى . پس سيد سجاد ع فرمود كه پدرم عمه ام را آورد و در نزد من نشانيد.
روايت است كه حضرت امام حسين عليه السلام در آن شب فرمود كه خيمه هاى حرم محترم را بيكديگر متصل كردند و بر دور آنها خندقى حفر كردند و از هيزم پر كردند كه جنگ از يكطرف باشد و دشمن نتواند متعرض خيام حرم شود.
خدا داند كه آن خداپرستان در آن شب آخر عمرشان چه زحمتها كشيدند از حفر خندق و جمع كردند هيزم و تحصيل آب براى وضو و غسل و شستن جامه هاى خويش كه كفنهاى ايشان بود و چه عبادتها و تضرعات و مناجات با قاضى الحاجات كه در آن شب بجا آوردند و پيوسته صداى تلاوت و عبادت از عسكر سعادت اثر آن نور ديده خيرالبشر بلند بود و شايسته است كه شيعيان بآن سعادتمندان تاءسى كنند و اين شب را بعبادت و تلاوت و گريه و اندوه احياء دارند.
سيد در اقبال از براى اين شب ، دعا و نمازهاى بسيار با فضيلت هاى بسيار نقل كرده و از جمله ، چهار ركعت نماز است در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد و اين نماز مطابق است با نماز امير المؤ منين ع كه فضيلت بسيار دارد و بعد از نماز فرموده ذكر خدا بسيار كند و صلوات بفرستد بر رسولخداص و لعن كند بر دشمنان ايشان ، آنچه ميتواند.
در فضيلت احياى اين شب ، روايت كرده كه مثل آنست كه عبادت كرده باشد خدا را بعبادت جميع ملائكه و اگر كسى را توفيق شامل حال شود و در اين شب در كربلا باشد و زيارت امام حسين ع كند و بيتوته نزد آن جناب نمايد تا صبح ، خدا او را محشور فرمايد در جمله شهداء و ملطخ بخون سيد الشهداءع چنانچه شيخ مفيد فرموده .
در روايت جناب صادق عليه السلام است كه :
من بات عند قبر الحسين عليه السلام ليلة عاشوراء لقى الله يوم القيمه ملطخا بدمه و كانما قتل معه فى عرصه كربلا.
بدانكه در همان شب قتل امام حسين عليه السلام ، اعمش و عمر بن عبدالعزيز و هشام بن عروه و زهرى و قتاده متولد شدند.
در شب عاشورا، سنه ۳۶۱، سلطان محمود سبكتكين نيز متولد شد.
۱ـ چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:
چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ي حمد، ۵۰ بار سوره‌ي اخلاص خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، ۷۰ بار «سبحان الله و الحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر و لا حول و لا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.
۲ـ احياي اين شب كنار قبر امام حسين(ع).
۳ـ دعا و نيايش.
روز : ۱۰
روز دهم محرم الحرام

روز عاشوراء و روز شهادت امام حسين عليه السلام است و در اين روز در كربلا در وقت صباح حضرت امام حسين ع دست به دعا برداشت و گفت :
اللهم انت ثقتى فى كل كرب و انت رجائى فى كل شده الخ .
پس صف آرائى لشكر خود نمود و امر فرمود تا آتش در هيزم هاى خندق زدند كه آن خندق آتش حاجب باشد از رفتن لشكر بجانب خيمه هاى زنان .
از آنطرف عمر سعد نيز صفوف لشكر خود را آراست .
در آن زمان ، حضرت سوار بر شترى شد و ما بين دو لشكر ايستاد و اهل عراق را ندا كرد و بعد از حمد۵۲ و صلوة ، نسب خود را اظهار نمود و بيان فرمود كه آيا شما نيستيد كه نامه هاى متواتر بمن نوشتيد و مرا بدينجا دعوت كرديد. الحال چه شده ؟ آيا من كسى را كشته ام يا كسى را آسيبى زده ام يا مالى از كسى برده ام ؟ براى چه براى كشتن من جمع شده ايد؟
عمر سعد تيرى بچله كمان گذاشت و با لشكر گفت كه شهادت دهيد نزد امير كه من بودم اول كسى كه تير بجانب حسين افكند. همينكه آن تير را افكند، لشكر او نيز سيد الشهداء را تير باران كردند.
حضرت فرمود باصحاب خود كه خدا رحمت كند شماها را، مهيا شويد مرگى را كه چاره نداريد و در همان ساعت جماعتى از اصحاب آنجناب شهيد شدند و پيوسته يك يك بميدان رفتند و شهيد شدند تا وقت ظهر شد. ابو ثمامه عرض كرد وقت زوال است مى خواهيم يك نمازى ديگر با شما بجا بياورم . از لشكر عمر سعد مهلت نماز خواستند. آن كافران بى حيا، مهلت ندادند. لاجرم زهير بن قين و سعيد بن عبدالله خود را وقايه آن جناب كردند و هر تير و نيزه كه وارد مى شد بر بدن خود مى خريدند تا آن جناب نماز خود را تمام كرد.
بالجمله ، يك يك اصحاب بميدان رفتند و شهيد شدند تا نوبت بجوانان هاشمى رسيد. ايشان نيز يك يك ، بجهاد رفتند و بنحوى جهاد كردند و شهيد شدند كه از تصور حالشان ، جگرها آتش ميگيرد.
جناب على اكبر، چون خواست بميدان برود، پدر نگاه ماءيوسانه بقامت او كرد، گريه او را فرو گرفت و كلمات معروفه اللهم اشهد على هولاء القوم را فرمود. على اكبر چون بميدان رفت و جنگ كرد و تشنگى در او خيلى تاءثير كرد، برگشت نزد پدر و گفت : يا ابا العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى .
خدا داند كه در اين حال چه بر آن پدر مهربان گذشت كه آبى نداشت كه جگر تفته فرزندش را خنك كند. لاجرم سخت بگريست و على بميدان برگشت و جهاد كرد تا او را شهيد كردند. همينكه پدر بالاى سر او آمد و آن بدن پاره پاره و صورت شبيه رسولخداص را بخون و غبار آلوده ديد، صورت بآنصورت نهاد و فرمود:
قتل الله قوما قتلوك ما اجرئهم على الرحمن و على انتهاك حرمة الرسول على الدنيا بعدك العفاء.
و هكذا ملاحظه نمود شهادت قاسم و واقعه قطع شدن دستهاى جناب ابوالفضل و كيفيت شهادت آنمظلوم و ساير شهداء كه مجال ذكر نيست .
بالاتر از همه تذكر شهادت آن طفل رضيع است . نمى دانم كه سيد مظلومان چه حالى داشته آنوقتى كه آن طفل را بآنجناب دادند كه آبى براى او بگيرد عوض آنكه آن قوم بيحيا آنطفل را آب دهند تيرى بگلوى نازك او زدند كه آن طفل در دست پدر، جان داد و تاءمل كن در حال عبدالله بن الحسن آن هنگامى كه عموى خود را در قتلگاه ميان لشكر تنها ديد از خيمه نزد آن جناب دويد، وقتى رسيد كه ظالمى شمشير بلند كرده بود كه آنحضرت زند. عبدالله گفت واى بر تو، اى فرزند خبيثه مى خواهى عموى مرا بكشى . پس دست خود را سپر كرد. شمشير دست مقدس او را قطع كرد و بپوست آويزان شد. پس آن مظلوم ناله اش بلند شد كه يا اماه عماه .
حضرت او را در دامن گرفت و او را تسلى ميداد كه حرمله او را تيرى بزد و شهيد كرد.
ملاحظه كن و كيفيت شهادت خود آن مظلوم را ببين كه چه گذشته بر آن حضرت و بر اهل بيت او. خصوص آنوقتى كه بجهت وداع ايشان بخيام آمد و آنها را صدا زد و با يكيك وداع كرد و امر بصبر فرمود و آن لباس كهنه را طلبيد و در زير جامه هاى خود پوشيد و بميدان رفت و رجز خواند و با آن حال تشنگى و داغهاى كمرشكن كه آن حضرت ديده بود، چه نوع مبارزت و شجاعتى از آنحضرت ظاهر شد تا آنكه پيشانى مقدسش را شكستند. جامه بلند كرد كه خون از چهره پاك نمايد، تير زهر آلود سه شعبه بقلب مباركش رسيد، همينكه آن تير را از قفا بيرون كشيد، مانند ناودان خود از جاى آن جارى شد. حضرت دستها را از آن پر ميكرد و بجانب آسمان ميريخت و هم بسر و صورت خويش ميماليد.
در اينوقت بواسطه آن زخم و زخمهاى فراوان ديگر كه بر بدنش بود ضعف و ناتوانى عارض آن جناب شد، از كارزار ايستاد. مالك بن يسر بجانب آن جناب روان شد و ناسزا گفت و شمشيرى بر سر مباركش زد كه كلاه زير عمامه آن حضرت مملو از خون شد و صالح بن وهب نيزه بر پهلوى مباركش زد كه از اسب بر روى زمين افتاد.
جناب زينب چون اين بديد، از خيمه بيرون دويد و فرياد برداشت واخاه و اسيداه وا اهل بيتاه . اى كاش ‍ آسمان خراب مى شد و بر زمين مى افتاد و كاش كوهها از هم مى پاشيد و عمر سعد را فرمود: اى عمر! ابو عبدالله را مى كشند و تو او را نظاره مى كنى . آن ملعون جواب نگفت .
زينب با لشكر فرمود: واى بر شما مگر ميان شما يكنفر مسلمان نيست . احدى جواب او را نداد و بالجمله شمر لشكر را ندا كرد كه مادر بر شماها بگريد چه انتظار مى بريد، چرا كار حسين را تمام نميكنيد. پس همگى بر آن حضرت از هر سو حمله كردند.
حصين بن نمير تيرى بر دهان مقدسش زد و ابو ايوب غنوى تيرى بر حلقوم شريفش زد و رزعة بن شريك ضربتى بر شاءنه چپش زد و سنان بن انس نيزه بر گلوى مباركش فرو برد و تيرى بر نحر شريف آن مظلوم زد.
پس آن جناب را شهيد كردند بنحوى كه ذكرش را شايسته نمى دانم . پس از آن ، بدن مقدسش را برهنه كردند و لشكر بخيام محترمش ريختند و آنچه در خيمه ها بود، بردند و زنهاى داغديده را بيازردند. زنها ناله هاشان بلند شد. عمر سعد بجانب خيام آمد. زنها نزديك او جمع شدند و چنان صيحه كشيدند و گريستند كه ابن سعد بحال آنها رقت كرد. فرياد زد كه كسى متعرض ايشان نشود. زنها خواهش لباسهاى ربوده خود را نمودند. عمر سعد حكم به رد كرد، لكن كسى بر ايشان رد نكرد و اين واقعه ، مفصل است و مقام را گنجايش بيش از اين نيست والى الله المشتكى و هو المستعان .
شايسته است كه شيعيان در اين روز مشغول كارى از كارهاى دنيا نشوند و از براى خانه خود چيزى ذخيره نكنند و مشغول گريه و نوحه و مصيبت باشند و تعزيت حضرت امام حسين عليه السلام را اقامه نمايند و بماتم اشتغال نمايند چنانچه در ماتم عزيزترين اولاد و اقارب خود اشتغال مى نمايند و زيارت كنند حضرت سيد الشهداء را بزيارات عاشوراء و سعى كنند بر نفرين و لعن بر قاتلان آن حضرت و تعزيت گويند يكديگر را در مصيبت آنحضرت و بگويند:
اعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين عليه السلام و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدى من آل محمد عليهم السلام .
و اگر كسى در اين روز در نزد قبر امام حسين ع باشد و مردم را آب دهد مثل كسى باشد كه لشكر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در كربلا حاضر شده باشد.
خواندن هزار مرتبه توحيد در اين روز فضيلت دارد.
از حضرت صادق عليه السلام مرويستكه هر كه در روز عاشوراء هزار مرتبه سوره اخلاص بخواند، خداوند رحمن نظر كند به او و كسى را كه خداوند رحمن نظر فرمايد عذاب نكند هرگز. ظاهرا مراد، نظر رحمت و شفقت است .
و نيز شايسته است كه شيعيان در اين روز امساك كنند از خوردن و آشاميدن بى آنكه قصد روزه كنند و در آخر روز، بعد از عصر افطار كنند بغذائيكه اهل مصيبت مى خورند مثل ماست ۵۳ يا شير و امثال آنها، نه مثل غذاهاى لذيذه و آنكه جامه هاى پاكيزه بپوشند و بندها را بگشايند و آستين ها را بالا كنند بهيئت صاحبان مصيبت .
شيخ طوسى در مصباح از عبدالله بن سنان روايت كرده است كه گفت : من در روز عاشوراء بخدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رفتم ، ديدم كه رنگ مباركش متغير و آثار حزن و اندوه از روى شريفش ظاهر است و مانند مرواريد آب از ديده هاى مباركش ميريزد. گفتم : يابن رسول الله ! سبب گريه شما چيست ؟ هرگز ديده شما گريان مباد. فرمود: مگر غافلى كه امروز چه روزيست . مگر نمى دانى كه در مثل اين روز، جد من حسين ، شهيد شده است . گفتم : يابن رسول الله ! چه مى فرمائيد درباره روزه اين روز. فرمود روزه بدار، بى نيت روزه ، و در روز افطار كن نه از روى شماتت و تمام روز را روزه مدار و بعد از عصر بيكساعت بشربتى از آب افطار كن كه مثل اين روز در اين وقت جنگ از آل رسول منقضى شد و سى نفر از ايشان باموالى ايشان بر زمين افتاده بودند كه هر يك از ايشان اگر در حيات حضرت رسول ص فوت مى شد، آنحضرت صاحب تعزيه او بود. پس حضرت آنقدر گريست كه محاسن شريفش تر شد. الخ .
در اواخر روز عاشوراء سزاوار است كه ياد آورى از حال حرم امام حسين و دختران و اطفال آنحضرت كه در اين وقت در كربلا اسير اعدا و مشغول بحزن و بكاء بودند و مصيبتهائى بر ايشان گذشته كه در خاطر هيچ آفريده خطور نكند و قلم را تاب نوشتن نباشد. پس برخيزى و سلام كنى بر رسولخدا و على مرتضى و فاطمه زهرا و حسن مجتبى و ساير امامان از ذريه سيد الشهداء عليهم السلام و ايشان را تعزيت گوئى بر اين مصائب عظيمه با قلب محزون و چشم گريان .
بدانكه در اين روز، سنه ۲۲۶ بشر بن حارث حافى عارف معروف وفات كرد. گويند اصلش از مرو است و در ابتداء امر، مردى بوده پيوسته بشرب خمر و استماع ساز و غنا و طرب و ساير ملاهى اشتغال داشته تا آنكه روزى حضرت موسى بن جعفرع از در خانه او عبور مى فرمود، يكى از كنيزان بشر از خانه بيرون آمده بود. حضرت باو فرمود: آقاى تو آزاد است يا بنده . گفت : حرو آزاد است . فرمود: چنين است ، اگر بنده بود بشرائط عبوديت و بندگى رفتار ميكرد. چون كنيز وارد خانه شد اين سخن را براى بشر نقل كرد. كلام آنجناب در دل او اثر كرد. پا برهنه دويد تا بخدمت آنحضرت رسيد و بر دست آنجناب توبه كرد و ترك خانه و زندگى گفت و پيوسته پا برهنه راه مى رفت بجهت آنكه باين حال بسعادت و خدمت امام رسيده بود و باين سبب او را حافى لقب دادند و او را سه خواهر بود و هر سه بر طريقه او بودند و صوفيه را اعتقاد تمامى است باو.
در اين روز، سنه ۳۵۲، معزالدوله ديلمى مردم بغداد را امر كرد كه دكاكين و بازارها را ببنديد و طباخين طبخ نكنند و قبه هائى در بازارها نصب كنند. پس زنها با موهاى آشفته بيرون شدند و لطمه بر صورت زدند و اقامه ماتم براى جناب حسين بن على نمودند و اين اول روزى بود كه نوحه گرى شد براى آنحضرت در بغداد.
در اين روز، سنه ۶۵۶، هلاكو وارد بغداد شد و واقعه او در بغدد معروف است و در روز بيست و هشتم بآن اشاره خواهد شد.


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *