روضه شب ششم محرم
چـقـدر مفـید بـود ؟

روضه شب ششم محرم irnab ir روضه شب ششم محرم

این خانواده همینن، قول بدن پای قولشون می مونن،شب عاشوراء این آقا زاده ی سیزده ساله ای كه امشب اومدی براش ناله بزنی،وقتی عمو بهش گفت:مرگ در نزد تو چگونه است،چه كرده من نمی دونم،این جمله چقدر زیبا می درخشه بر تارك تاریخ كربلا،وقتی دید وجود قاسم لبالب از عشق شهادته،تا قاسم گفت:اهلا من العسل،بعد گفت:عمو آیا من كشته میشم فردا،آیا اجازه میدان دارم خودم رو برات فدا كنم،عمو بهش قول داد،فردا تو رو می كشند، ابی عبدالله از شب عاشوراء تكلیف قاسم رو روشن كرد،فرمود:می كشنت،به بلای عظیمی دچارت می كنن،همه ی مقاتل نوشتند،من می خوام بگم این بلای عظیم چیه امشب،قول داد قاسمم خودت رو آماده كن،از موقعی كه عمو بهش گفت تو رو می كشند،دیگه سر از پا نمی شناخت،اول رفت تو خیمه ،مادرم شمشیرم رو بده،خودش رو آماده كرد،جانم به این آقازاده،چه كرده امام حسن علیه السلام،چه پسری،چه میوه ی دلی،چه اتفاقی است كه یك جوون سیزده ساله این قدر جگردار می شه،این قدر نترس می شه،این قدر بی مهابا،وقتی مقتل رو ورق می زنی،می بینی این آقا زاده زده به قلب لشكر،ان تنكرونی فانابن الحسن، چند هزار نفر ،جلوی قاسم لال شدند،وقتی گفت:من پسر حسنم ،آیا این به خاطر اینه كه پسر امام مجتبی است،یه دلیلش همینه،آقا امام باقر علیه السلام فرمود:خوشبخت اون پدری است كه پسرش رفتار و كردار و چهره اش به او بره، این پدر می تونه بگه من خوشبختم،آقا امام حسن علیه السلام،شما چیكار كردید تو جمل،چه كردی تو اون جنگ ها كه این پسر سیزده ساله ات،یه نفری بایسته بگه اهلا من العسل،یه حرفی بزنم سادات ببخشند،درسته این پسر امام مجتبی است،اما نوه ی زهراست،این پسر ،نوه ی صدیقه ی كبری است،اصلاً شیر مادر تو وجودشه،مادر بزرگ وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها باشه،قربونش برم،این ها به مادربزرگشون رفتن،هم خودش و هم اون عبدالله،عبدالله هم همینه،اینها به مادر بزرگ رفتن،هم به امیر المؤمنین علیه السلام،هم به بی بی دوعالم، اجازه بده من یه جمله بگم،اینها بی خود نبود اینهمه شجاع بودن یه تنه به قلب دشمن زدند،آخه مادر بزرگشون هم یه نفری جلو همه ایستاد،ببخشید مُحرمه، نمی تونم راحت روضه ی فاطمیه بخونم،اما یه جمله ،سادات گریه می كنن؟ اینها از مادر بزرگ یادگرفتن،یه نفری اومد كمر بند مولارو گرفت،برو مقتل رو بخون،وقتی عمو بهش اجازه ی میدان داد،رفت،اومد از عمو جدا بشه،اون وداع و اون گریه ها و حتی غشیه علیهما بماند، می دونی قاسم یه نگاه به عمو كرد چی گفت:دقیقاً همون جمله ای رو گفت،كه مادرش تو مدینه گفت،وقتی از تو مسجد مولا رو آورد بیرون،یه نگاه كرد فرمود: روحی لروحك الفداه یا اباالحسن،نفسی بنفسك الوقاء یا اباالحسن،قاسمم یه نگاه به عمو كرد، عمو قاسم فدات بشه،اجازه دادی من برم،رفت میدان،چه میدان رفتنی،شروع كرد رجز خوندن،الله اكبر،تا خودش رو معرفی نكرده، حواست هست قاسم چه جوری رفته میدان،قاسم تنها شهیدی است كه به اندازه بدنش سپر و جوشن پیدا نشد،ابی عبدالله یه تیكه از آستینش رو كند،هم براش عمامه درست كرد،تحت حنكش رو مثل كفن تن قاسم پوشوند،حواست هست یا نه،اصلاً تصور میكنی یه نوجوان سیزده ساله،هر كاری كردن،پاش به ركاب اسب نرسید، لااله الا الله ،می خوام یه حرفی بزنم،شب شیشم دارم میگم،می دونی لشكر دشمن جوهرو وجود نداشتن این نانجیب ها،اصلاً از مبارزه تن به تن فراری بودن،شما برو تاریخ رو ورق بزن،اینها آدمی نبودن رو در رو با كسی مقابله كنند،نامرد بودند،همه كاراشون رو كوفیا با نامردی جلو بردن، می دونی رسمشون چی بود،رسمشون این بود،اول سنگ باران می كردند،خودت جلو تر از من برو،كربلا چهار نفر رو سنگ بارون كردند،خیلی عجیبه،یه بار حُرّ رو سنگ بارون كردند،مقتل می گه یه بار عابث رو سنگ بارون كردن،یه بارم قاسم سیزده ساله رو،آخریشم كه خود ارباب بی كفن ما حسین علیه السلام بود،داشت حرف می زد،سنگ بارونش كردن،بگذرم،تا گفت: ان تنكرونی فانابن الحسن،لشكر دیدن حریف این نمی شن،داستان ارزق شامی رو شنیدید، هر كی رو فرستادن،تك به تك ،تن به تن با قاسم بجنگه دیدن نه، این معلوم جگر داره،فهمیدن این نوه ی علی است،دیدن فایده نداره،لشكر و باز كردن،قاسم و كشوندن وسط لشكر دشمن،وقتی قاسم اومد وسط میدان،هی پشت سرش لشكر جمع شد،قاسم رو محاصره كردن،شروع كردن سنگ باران كردن،ای وای…

تا لاله گون شود كفنم بیشتر زدند

از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند

قبل از شروع ذكر رجز مشكلی نبود

گفتم كه زاده ی حسنم بیشتر زدند

این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود

گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند

حسین………شما باید نگاه كنید ببینید یه عالم بامحاسن سفید اشك می ریزه،آدم منقلب می شه،حالا تصور كن،امام زمان(عج)با این روضه ها چه میكنه،یه بیت:

می خواستند از نظر عمق زخم ها

پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند

فقط یه جمله بگم،یه لحظه كار به جایی رسید ابی عبدالله دید صدای قاسم داره میآد،یكی از لابه لای اسب ها هی می گه عمو كجایی، حسین………قربونت برم آقا جان،من شك ندارم تو قاسم رو بیشتر از علی اكبر می خواستی،این جنس شما اهلبیته،آخه این یتیمه،این عزیز داداشته، یادگاری بود،ای وای،رسید به قاسم، بعضی مقاتل نوشتند،ابی عبدالله تا رسید دید سر قاسم تو دست قاتله،الانه كه سر از بدنش جدا كنه،آی حسین… می خوام یه جمله بگم،هر كی تاحالا ناله نزده،ای وای، ابی عبدالله چقدر قد داره،قد و بالای حضرت چقدره،یه نوجوان سیزده ساله ام چقدر قد داره،خودت دیگه بقیه روضه رو بخون،من میشینم گریه میكنم،لشكر دیدن ابی عبدالله قاسم رو بغل كرده،می خوای بدونی بلای عظیم یعنی چی؟دیدن قاسم رو حسین به سینه چسبونده،اما پاهاش رو زمین كشیده می شه، ای حسین……………. حالا دستت رو بیار بالا به نیت فرج امام زمان(عج)،سه مرتبه یا حسین،یاحسین،یاحسین


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *