انشا درباره فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تره
۳٫۵ امتیاز ۱۱ رای

فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است

 

بعضی آدم­ها در بسیاری از کارها گستاخی و فضولی می­کنند و در عین حال بسیار خرده گیر و ایراد گیر هستند. روزی همراه دوستم در خیابان قدم می­زدیم، بسیار گشتیم و مغازه­های زیادی را سر زدیم می­خواستم چیز زیبایی بخرم اما خودم هم دقیق نمی­دانستم آن چیز چه است.

بعد از گشتن­های بسیار خسته شدم. اما دوستم همچنان خواهان گشتن بود. از او پرسیدم چه چیزی می­خواهی بخری. تو از من هم سرگردان­تری! اما دوستم با زیرکی خندید و گفت: فضولبردن جهنم گفت هیزمش تره. با همین ضرب المثل زیبا من را قانع کرد که دخالتی نکنم.

هر چند نفهمیدم چه چیزی می­خواست بخرد. اما این را هم در زمینه­ی خود نفهمیدم،

ولی آن ضرب المثل به من این معنا را فهماند که زندگی مان را نباید در کنجکاوی­های نامربوط بگذرانیم. و باید هرچه بیشتر از لحظه­ ها لذّت ببریم.

ensha darbare fozol bordan jahanam goft hizomesh tare irnab ir انشا درباره فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تره

انشا

انشا دوم :

هنوز چشمانش را باز نکرده است، سوال میپرسد «من کجا هستم؟»، چشمانش را باز میکند. در پشت ونی تنها نشسته، در صندلی های جلوی ماشین دو مامور نشسته اند. مامور شوفر راننده میگوید «اینجا تو سوال نمیکنی.»، «پس کی سوال میکنه؟» مردی که پشت ون نشسته بود این را پرسید.
مامور شوفر: هیشکی! فقط ساکت باش.
مرد پشت ون: ببخشین کجا داریم میریم؟
– جهنم!
– خب حالا آقای محترم این چه طرزه صحبت کردنه؟ شما فرشته این؟
– همه چیو حتمن باید بدونی، نه؟
– آره آره. نگفتی، فرشته این؟
– نه ما فرشت ـیم.
– فرشت چیه دیگه؟
– آه خدای بزرگ! فرشت همون فرشته س ولی ا نوع مذکرش.
– بروووو! دروغ میگی.
– آره دروغ میگم. جیزز کرایست.
– جیزز کرایست یعنی چی؟
– عیسی مسیح.
– هوم، هوم. شما حقوقم میگیرین؟
– نه.
– به نظره من باید بگیرین.
– باشه باشه میگیریم.
– ولی به نظره من درست نیست با ون دارین میبرینم جهنما.
– با لیموزین میبردیمت؟
– نه ولی فک نمیکردم شمام ون داشته باشین. فک میکردم با کالسکه میبرین. آهان راستی چرا جهنم؟ یعنی هیتلرم اونجاست؟ هیتلر سبیلاش همونطوریه؟
– چون فضولـــــــی! فضول.
– نخیرم من فضول نیستم. کسی بهتون گفته فضولم؟ کی؟ فقط اسم بگین.
مامور بغل دست راننده دیگر حرفی نمیزند. فقط افسوس میخورد. فضول همچنان ادامه میدهد.
– ولی به نظره من درست نیست که میگین واسه چی دارین میبرینم جهنم. یا لاقل میگین یه چیزه درست بگین. من فضول نیستم. اینکه سوالم زیاد میپرسم واسه اینه میگن نداستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است. ولی واقعن دارین اشتباه میکنین. منو باید میبردین بهشت، مطمئنین دارین درست میبرینم؟ اصن کی شمارو مسئول کرده؟

مامورین لام تا کام دیگر حرف نمیزنند و لام تا کام فقط حرص میخورند.

– نشستین لام تا کام حرف نمیزنین که چی؟ داداشین؟ آره داداشین. کدومتون بزرگتره؟ شرط میبندم تو بزرگتری. با هم مهربون باشین.

آخر سر به جهنم میرسند. مامورین مرد فضول را از ون پیاده کرده و به پیش ماموری دیگر میبرند.

فضول: آخ چقدر گرمه اینجا! مردم من. شما ام گرمتون میشه؟ چرا انقدر گرمه اینجا؟
مامور شوفر: چون اینجا جهنمه فضولِ احمقِ مرتیکته.
– مامان بابات میدونن این فحشارو بلدی؟

به دفتر آن مامور دیگری مذکور میرسند. فضول را به داخل راهنمایی میکنند و به سرعت از جهنم خارج شده، ریش گذاشته، موهایشان را رنگ کرده و به جنگل های کانادا میروند تا دیگر گذرشان به آدمیزاد نخورد.

مامور دیگر مذکور: به جهنم خوش آمدی.
فضول: اِم. مرسی. میتونم یه سوال بپرسم؟
مامور: بله.
– منو چرا آوردین اینجا؟ یعنی اون همکاراتون میگفتن به خاطره فضولی ولی من باور نکردم. همکاراتونن یا زیردستاتون؟ به نظره من که باید اخراجشون کنین.
– بله کاملن درست گفتن، به خاطره فضولی اومدی اینجا.
– من فضول نیستم که خب. من فقط کنجکاوم.
– حتمن چاقم نیستی استخون بندیت درشته؟
– بابا آخه من چه هیزمِ تری فروختم که آوردینم اینجا؟ گفتم هیزم. اینجا چرا انقدر دود گرفته س؟ اینجا هیزمش تره؟

مامور که قبلن با این سوالها و حرص دادن های فضولان آشنا بود زرنگی کرد و جواب داد.
– نه شوفاژ داریم، این دودا ام دستگاه داریم پخش میکنه تو هوا.
– آهان. شوفاژاتون ایرانیه؟

یک ساعت بعد مامور عصبانی و کلافه از اتاق بیرون آمد. یک مامور راننده و یک مامور بغل دست راننده ی دیگر گیر آورد.
– دستم به دامنتون! بیاین این یارو رو بگیرین ببرین.
– کدوم یارو؟
– این فضوله.
– خب این که جاش جهنمه.
– میدونم ولی ببرینش. مهم نیس کجا. ببرینش بهشت. دوباره بکشینش، بعدش زنده ش کنین. فقط اینجا نمونه.

در همین حین بود که شیطان از دور گریان آمد.
– این کیه آوردینش جهنم؟ بچه ها میدونم رابطه مون خوب نیست ولی تو رو خدا اینو ببرین من دیگه نمیتونم. یا جای اون اینجاست یا جای من.

آره دیگر فکر کنم همینجا در اوج داستان را تمام کنم و نتیجه ی اخلاقی ای که میتوانیم بگیریم این است که به نظر من در کار دیگران به بهانه ی سوال پرسیدن و کنجکاوی، فضولی نکنیم. ولی واقعن به نظرتون جهنم هیزمش تره؟ ولی خشک باید باشه ها فک کنم. کسی میدونه جهنم هیزمش چطوریه؟


دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *