انشا عادی در مورد درخت
انشا درباره درخت به شیوه ادبی
وقتی دنبال نشانهای از عظمت خداوند باشی به هر گوشه که نگاه کنی، نشانهای خواهی یافت. به راستی که چه آیت و نشانهای بهتر از دیدن زیباییهای لطیف یک برگ میتوان یافت؟ و درختانی که هرکدام آرام و مغرور ریشههای خود را نمنم در خاکی استوار کردهاند به امید روزی که تکیهگاه خستگی ما باشند. به امید روزی که سایهشان پناه ما از گرمای آفتاب باشد.
درخت یکی از زیباترین مظاهر خلقت و جلوهای از تجلیلات آفریدگار عالم است، که از دانهای متولد میشود. دانهای که زیر خروارها خاک جوانه میزند و خود را از بین سنگها بیرون میآورد و با آب و نور و آفتاب جان میگیرد. زمین همچون مادری مهربان و دلسوز دانهها را در آغوش گرم خود رشد میدهد تا بزرگ و تنومند شوند.
جوانهها به ساقههای کوچکی تبدیل میشوند که اندک اندک رشد کرده و شاخ و برگ میدهند. شاخ و برگها محل مناسبی برای زندگی پرندههاست. گاهی آنها همبازی جوجه گنجیشکها میشوند و گاهی هم محل آواز خواندن آنها تا در کنار برگها سرود خوشبختی را بخوانند. شاخ و برگها دوباره جوانه میزنند و بزرگ و بزرگتر میشوند و بدین ترتیب بعد از چند سال به درختی بزرگ و تنومند تبدیل میگردد.
درختان در جهان هستی بسیار متنوع و گوناگون هستند در رنگها، پوستها، شاخهها، میوهها، برگها و شکلهای مختلف. اگر برگ درختان را نوازش کرده باشید متوجه تفاوتها و شباهتهایشان شدهایدکه بضی از آ نها زبر و بعضی نرم و لطیف و برخی دیگر مخملی، نازک، ضخیم، جذاب و چشمگیر هستند. درختان به منزله ریههای یک شهر هستند که نقش مهمی در سلامت افراد جامعه ایفا میکنند. آنها هوای آلوده را با ششهایشان تنفس میکنند و به بجای آن اکسیژن را برای ما و موجودات دیگر تأمین میکنند. تهیه کاغذ از چوب درختان و تولید میوه از فایدههای دیگرشان محسوب میشود.
دانشمندان هر روز به رازی ظریف و ظریفتر از درختان پی میبرند و من همچنان بی هیچ چشمداشتی تنها تشنه نگاه کردنم، تشنهام و هرگز سیراب نمیشوم از نگاه کردن به ظرافتی که نقاش هستی تکتک رگبرگهای درخت را کشیده است. از رنگآمیزی زیبای برگهایی که هر درخت چون یک تابلوی نقاشی بینقص در برابر دیدگان ما به نمایش میگذارد. سیر نمیشوم از نفس کشیدن وقتی کنار درخت هستم. سیر نمیشوم از خواب وقتی زیر سایه درخت به خواب رفته باشم. سیر نمیشوم از نورهای باریک بازیگوشی که راهشان را از میان برگهای درخت پیدا کردهاند. سیر نمیشوم از آموختن از درخت صبور مهربان، آموزگار خستگی ناپذیر عشق بخشش عشق بیمنت، آرام، مغرور …و هرگز سیر نخواهم شد از نفس کشیدن در هوای الحمدلله که سپاس شایسته خداییست که درخت را آفرید
انشا در مورد درخت به سبک داستانی
من در این انشا میخواهم خودم را به جای یک درخت بگذارم و از زبان او حرف بزنم و درد دل کنم تا به دوستان خودم بگویم باید با درخت مهربان باشند. پس انشای خود را اینطور آغاز میکنم :سلام بچههای نازنین. من یک درخت هستم. من دوست شما بچهها هستم. وقتی هنوز یک دانه کوچولو بودم یک پدر مهربان به همراه کودکش به اینجا آمدند. آنها مرا خیلی آرام در خاک گذاشتند و کاشتند. بعد به من آب دادند. علفهای هرز اطراف مرا چیدند تا من خوب نور و غذا بخورم. کمکم من با خجالت سرم را از خاک بیرون آوردم. بعد دیدم دنیا خیلی قشنگ است و پر از سبزه و گل و چمن و درختهای بزرگ است. وقتی من هنوز کوچولو بودم، پسر کوچولو و پدر مهربان او خیلی حواسشان به من بود. آنها هر وقت تشنه بودم به من آب میداند. به به چه آب خنکی و هر چند وقت یک بار به خاک من کود میدادند تا من غذای خوشمزه برای خوردن پیدا کنم. آنها اگر کنار من علفهای هرز بدجنس رشد میکرد میچیدند.
کم کم من بزرگ شدم. ساقهام اول سبز کمرنگ بود بعد سبز پررنگ شد بعد کمکم ساقهام تبدیل به یک چوب ضخیم شد. اول فقط یک دانه برگ داشتم. بعد یک عالمه برگ در آوردم. قدم هی بلند و بلندتر شد. پسر کوچولو هم با من بزرگ و بزگتر شد ولی قد من از او بلند تر بود. به خاطر همین هر وقت پسر کوچولو خسته میشد میآمد و به من تکیه میکرد. من خیلی قوی هستم. دوست دارم وقتی کسی خسته بود به من تکیه کند. وقتی کسی میخواهد زیر برگها و شاخههای من استراحت کند من برگهایم را باز میکنم تا نور به چشمش نخورد و سایه باشد و او راحت بخوابد.
بچهها من در فصل تابستان میوههای خوب و لذیذی تولید میکنم، به به چه میوههای شیرینی. بعد بچهها میآیند و میوهها را میخورند و میخندند. من خیلی دوست دارم به آدمها کمک کنم و آنها را بخندانم.
ولی بعضی وقتها آدمها من را اذیت میکنند. مثلا یک چیز تیز پیدا میکنند و اسم خودشان را روی پوست من میکنند. آخ آخ من خیلی دردم میآید. بعضی وقتها که هوا سرد است آدم بزرگها شاخههای مرا میشکنند و میسوزانند تا گرم شوند. ولی کار بدی میکنند و نباید من را اذیت کنند. چون من بچهها و حتی آدم بزرگها را خیلی دوست دارم. دوست دارم آنها بخندند، خوشحال باشند. دوست دارم هوا را تمیز کنم تا آنها راحت نفس بکشند. دوست دارم به آنها میوه خوشمزه بدهم. دوست دارم به آنها سایه بدهم تا استراحت کنند. بچههای خوب، با من مهربان باشید من دوست شما هستم.
از این انشا نتیجه میگیریم درخت دوست ماست و خیلی به ما کمک میکند و ما نباید درختها را اذیت بکنیم و باید در روز درختکاری درخت بکاریم تا بزرگ بشود و سایه و میوه بدهد. این بود انشای من.